حکایات و ناگفته های پیرامون امام زمان(عج)
قیام جهانى
ظهور و قیام حضرت مهدى صلوات الله علیه یك جریان منطقهاى و قومى نیست، بلكه یك مسأله جهانى و همگانى است، النهایه، این مسأله در جهان تشیع بیشتر شكل گرفته و ارادتمندان آن حضرت پیوسته در انتظار ظهور وى هستند و از وجود مبارك و دعاهاى نافذ و توجهات عالیش در زمان غیبت استفادهها مىكنند.
ظهور امام (ع) عبارت و اخراى حكومت عدل الهى در جهان و غلبه و پیروزى كامل حق بر باطل است، ظهور آن حضرت، حل مشكل اساسى جهان و ترسیمى از آینده دین مبین اسلام است، ظهور آن حضرت پیاده شدن وعده حكومت توحید در روى زمین است كه توسط قرآن مجید و رسول اسلام (ص) وعده داده شده است .
بشر در ادوار تاریخ، بر طبیعت تسلط یافته و آن را در استخدام خود گرفته است و توأم با آن بشر بر بشر نیز تسلط یافته و انسانها را مستضعف كرده و مورد بهره كشى قرار داده است، اكثریت بسیار بزرگ زیر سلطه و استعمار اقلیت كوچكى قرار گرفته و زیر فشار آنان جان مىكنند، ولى دورانى خواهد آمد كه بشر بر نفس خود تسلط پیدا كند و آن در زمان حضرت مهدى (ع) خواهد بود، على هذا دوران بشریت را باید به سه دوران تقسیم كرد: تسلط بشر بر طبیعت، تسلط بشر بر بشر و تسلط بشر بر نفس، كه فعلاً جهان در انتظار دوران سوم است و علائم آن با پیشرفت اسلام و پیشرفت افكار بشرى بتدریج آشكار مىشود.
1- در قرآن كریم سوره انبیاء: آیه 105 مىخوانیم: و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادى الصالحون از روزى كه بشریت به وجود آمده و از روزى كه قرآن نازل شده: این آیه پیاده نگشته و بصورت وعده بوده است، زیرا پیوسته وارثان و حاكمان زمین بندگان ناصالح خدا و ستمكاران بودهاند، انبیاء بصورت نورى فقط در گوشههاى زمین درخشیدهاند، ولى این آیه با گستردگى بسیار بزرگ مىگوید:
ما ابتدا در تورات و بعد از آن در زبور وعده كردایم كه روزى خواهد آمد و در آن صاحبان زمین بندگان صالح خداوند خواهند بود، حكومت در دست آنها خواهد بود و ناصالحان چنان در اقلیت خواهند بود كه بحساب نیایند.
امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان فرموده: امام باقر (ع) مىفرماید: آنها اصحاب مهدى (عج) هستند در آخر الزمان، دلیل این سخن همان است كه خاص و عام از رسول خدا نقل كردهاند كه فرمود: لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطوّل اللّه ذلك الیوم حتى یبعث رجلا صالحا من اهل بیتى یملاء الارض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جورا و ظلماً 1
ابوبكر احمد بن حسین بیهقى در كتاب البعث و النشور روایات زیادى در این زمینه نقل كرده است، نگارنده گوید: آیه شریفه كاملاً در خور دقت است و از یك حكومت گسترده اسلامى و جهانى خبر مىدهد كه جز در زمان حضرت مهدى صلوات الله علیه قابل پیاده شدن نیست، روایت متواتر كه گذشت در واقع بیان و تفسیر آیه شریفه است .
2- هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و كفى بالله شهیدا این آیه سه بار در قرآن مجید آمده است یكى در سوره فتح: آیه 28 بصورت فوق، دیگرى در سوره توبه: آیه 33 كه ذیل آن ولو كره المشركون است، سوم در سوره صف: آیه 9 كه ذیل آن ولو كره الكافرون مىباشد.
آیات شریفه از غلبه و پیروزى اسلام بر همه ادیان خبر مىدهند، این آیات هنوز پیاده نشده و بصورت وعده هستند كه در آینده حتماً پیاده خواهند شد، ان الله لا یخلف المیعاد امین الاسلام طبرسى رحمة الله در سوره توبه در تفسیر آیه فرمود:
و قال ابو جعفر (ع) إنّ ذلك یكون عند ظهور المهدى من آل محمد (ص) فلا یبقى احد الا اقر بمحمد (ص) .
بعد اضافه فرمود: كه این قول سُدَىّ است و كَلْبى گفته: هیچ دینى نمىماند جز این كه اسلام بر آن غالب مىشود، و این خواهد شد و این وعده هنوز عملى نشده است، قیامت نخواهد آمد تا این وعده عملى شود، صحابى كبیر مقدادبن اسود كندى گوید:
سمعت رسول الله (ص) یقول: لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر ولا وبر الا ادخلهالله كلمة الاسلام، اما بعزّ عزیز او بذل ذلیل اما یعزهم فیجعلهم الله من اهله فیعزوا به و اما یذلهم فیدینون له .
مرحوم طبرسى در ذیل آیه فتح نیز به این مطلب اشاره كرده و در ذیل آیه صف از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل مىكند كه فرمود: .. فو الذى نفسى بیده حتى لاتبقى قریة الا و ینادى فیها بشهادة ان لا اله الا الله بكرة و عشیاً .
بنابراین، ظهور مهدى موعود غلبه حق بر باطل در كل جهان است، هر قوم راجع به آینده جهان نظرى دارند، آینده جهان در نظر اسلام، فرج عمومى و تشكیل حكومت واحد جهانى اسلام است. چنان كه روایات فریقین نیز در این باره گذشت.
آنان كه آن حضرت را دیدهاند
ناگفته نماند: عده زیادى از بزرگان حضرت امام زمان (ع) را در مدت پنج سال كه در حال حیات پدر بزرگوارش بود و نیز در مدت 69 سال دوران غیبت صغرى دیدهاند، لذا مىبینیم كه نویسندگان حالات و تاریخ آن حضرت هر یك فصلى تحت عنوان فصل فیمن راه علیه السلام منتعقد كردهاند.
مانند ثقة الاسلام كلینى متوفاى 328 یا 329 هجرى كه در كافى: ج 1، ص 329 فرموده: باب فى تسمیة من راه علیه السلام و نیز مرحوم صدوق متوفاى 381 كه در كمال الدین، ج 2، ص 433، باب 44 را به این مطلب اختصاص داده و نام آنرا باب ذكر من شاهد القائم (ع) و راه و كلمه گذاشته و در آن بیست و شش مورد را نقل كرده است .
و نیز مرحوم شیخ مفید متوفاى 413 هجرى كه در ارشاد: ص 329 فرموده: باب من رأى الامام الثانى عشر (ع) و آنگاه روایاتى نقل كرده است و نیز مرحوم شیخ الطائفه متوفاى 460 هجرى كه در كتاب غیبت: ص 152 فرموده: اخبار بعض من رأى صاحب الزمان (ع)... و دیگران از بزرگان علماء.
همچینن عده زیادى در دوران غیبت كبرى به خدمت آن حضرت رسیده و او را شناختهاند و نیز عدهاى بعداً دانستهاند كه او مهدى غایب (ع) بوده است؛ در این زمینه مطالب زیادتر از آن است كه در این كتاب نقل شود، مرحوم محدث نورى صاحب مستدرك در این رابطه كتابى نوشته بنام جنة الماوى فى ذكر من فاز بلقاء الحجة (ع) او معجزته فى الغیبة الكبرى و در آن 59 حكایت نقل كرده از كسانى كه در زمكان غیبت كبرى به ملاقات امام زمان صلوات الله علیه رسیدهاند، این كتاب در ج 53 بحار الانوار طبع جدید بعنوان تتمه نقل شده است .
ناگفته نماند: در این حكایات آمده كه عدهاى از ملاقات كنندگان،آن حضرت را دیده و شناختهاند مانند مرحوم بحرالعلوم و دیگران، حال آن كه در توقیع على بن محمد سمرى آمده كه امام صلوات الله علیه به وى نوشتند:
الافمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفیانى والصیحة فهو كذاب مفتر مرحوم نورى در خاتمه جنّة الماوى از این مطلب بشش وجه جواب داده، از جمله كلام علامه مجلسى را نقل كرده كه در بحار: ج 52 ص 151 بعد از نقل توقیع مبارك، فرموده: شایداین سخن مربوط به كسى است كه ادعاى مشاهده كند و بگوید: من نایب آن حضرت هستم در رساندن پیامهاى وى به شیعه مانند نواب اربعه، تا منافى روایاتى نباشد كه گذشت و خواهد آمد. نگارنده گوید: احتمال آن مرحوم نزدیك به یقین است .
بهر حال نگارنده چند حكایت از آنچه مرحوم كلینى، مفید، صدوق، شیخ طوسى، مجلسى، نورى و امثال آنها رحمهم الله نقل كردهاند در این جا مىآورد، منظور از ذكر این حكایات آن است كه: بدانیم غیبت آن حضرت یك امر ساده و عادى است و او بصورت غایب و ناشناس در میان ماست و میان ما و خداى ما، واسطه فیض مىباشد، صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین.
حكایت أبى الحسین
سید بن طاووى رحمة الله علیه از ابى جعفر محمد بن جریر طبرى نقل مىكند از محمد بن هارون تلعكبرى كه فرمود: ابوالحسین بن ابى البغل كاتب به من گفت: از ابو منصوربن صالحان شغلى قبول كردم، میان من و او جریانى پیش آمد كه از او فرار كرده و مخفى شدم، او در تعقیب من بود، مدتى با وحشت، همچنان در پنهانى زندگى مىكردم.
شبى به مقابر قریش (كاظمین) رفتم؛ قصد كردم شب جمعه را در كنار قبر دو امام علیهما السلام بیتوته كرده و دعا نموده و حاجت بخواهم، شب بارانى بود و باد مىوزید، از ابو جعفر متولى حرم خواستم درهاى حرم را ببندد و كسى در حرم نباشد تا بتوانم خلوت كرده و با خیال راحت مشغول دعا و تضرع باشم و از آمدن كسى نترسم، او درها را بست، شب به نصف رسید، باد و باران از آمدن مردم مانع گردید، من مرتب دعا و زیارت كرده و نماز مىخواندم.
در این اثنا، نزد قبر حضرت موسى بن جعفر (ع) صداى پایى شنیدم ناگاه مردى وارد شد، شروع به خواندن زیارت كرد، بر آدم (ع) و انبیاء اولوالعزم سلام كرد، سپس به یك یك امامان سلام كرد تا رسید به صاحب الزمان، ولى به او سلام نكرد.
من تعجب كردم و پیش خود گفتم: شاید فراموش كرد یا امام زمان را نشناخته است، یا مذهبش همین است و به امام دوازدهم عقیده ندارد. چون از زیارت فارغ شد، دو ركعت نماز خواند، بعد نزد من آمد و در كنار قبر امام جواد (ع) مانند زیارت سابق زیارت كرد و دو ركعت نماز خواند، من از او مىترسیدم چون او را نمىشناختم، او جوان كاملى از مردان بود، لباس سفیدى به تن داشت، عمامهاش با تحت الحنك بود و عبایى به دوش داشت .
آنگاه به من فرمود: یا أبا الحسین بن أبى البغل! چرا از دعاى فرج غافل هستى؟ گفتم: آقاى من! آن كدام است؟ فرمود: دو ركعت نماز مىخوانى، بعد مىگویى: یامن اظهر الجمیل و ستر القبیح، یا من لم یؤاخذ بالجریرة و لم یهتك الستر، یا عظیم المنّ یا كریم الصفح یا حسن التجاوز یا واسع المغفرة... أسالك بحق هذه الاسماء و بحق محمد و آله الطاهرین الاّ ما كشفت كربى و نفست همّى و فرجت غمى و أصلحَت حالى آنگاه دعا كرده و حاجتت را مىخواهى. بعد صورت راست خویش را به زمین گذاشته و صد مرتبه در آن حال مىگویى: یا محمد یا على، یا على یا محمد، اكفیانى فانكما كافیاى و انصرانى فانكما ناصراى بعد صورت چپ خویش را به زمین نهاد صد مرتبه مىگویى: ادركنى و آن را زیاد تكرار مىكنى و مىگویى: الغوث، الغوث، الغوث تا نفست قطع شود، در این صورت خداوند با كرم خویش، حاجت تو را ان شاء الله قضا مىكند.
من همان طور كه ایشان فرموده بود عمل كردم، بعد پیش ابى جعفر متولى رفتم كه از وى بپرسم آن شخص كیست؟ و چطور داخل حرم گردید؟ دیدم درها همه بسته است، تعجب كردم، بعد به نظرم آمد كه شاید او نیز در حرم بیتوته كرده و من ندانستهام. چون به طرف ابوجعفر رفتم، او از اتاقى كه روغن زیتون در آن بود بیرون مىآمد.
گفتم: آن مرد كى بود؟ و چطور داخل حرم شده بود؟ گفت: درها همه قفل است هنوز باز نكردهام، جریان آن مرد و زیارت كردنش را گفتم. گفت: او مولاى ما صاحب الزمان (ع) است، من دفعات او را در شبهاى خلوت دیدهام .
من از این كه آن حضرت را نشناختم تأسف خود دم، وقت صبح از حرم خارج شده به محلهكرخ بغداد به مخفیگاه خود رفتم، چون آفتاب بلند شد، دیدم مأموران ابن صالحان در پى من آمده و مرا از دوستانم مىپرسند و در دست خویش از وزیر (منصوربن صالحان) با خط خودش امان نامهاى آوردهاند، من با بعضى از یاران خود پیش وزیر رفتم، او چون مرا دید برخاست و مرا در آغوشش گرفت و چنان خوش برخورد كرد كه سراغ نداشتم، گفت: كار به جایى رساندهاى كه از من به صاحب الزمان صلوات الله علیه شكایت مىكنى؟! گفتم: من فقط دعا كردهام، فرمود: واى بر تو! مولایم امام زمان صلوات الله علیه شب جمعه به خواب من آمد، امر مىفرمود به تو نیكى كنم، و چنان پرخاش فرمود كه برخود ترسیدم.
گفتم: لاالهالاالله شهادت مىدهم كه آنها بر حق و منتهاى حقند، دیشب مولایم را در بیدارى دیدم و به من چنین و چنان فرمود، آنگاه جریان شب را براى او توضیح دادم، او بسیار تعجب كرد، بر من بسیار نیكى كرد و ببركت آن حضرت از وى به چنان مرادى رسیدم كه گمان نمىكردم.2
حكایت مرحوم بحرالعلوم
عالم بزرگوار و متقى جناب زین العابدین بن محمد سلماسى كه از شاگردان و خواص مرحوم علامه طباطبایى سید مهدى بحرالعلوم بود، نقل مىكند: در نجف اشرف در مجلس مرحوم بحرالعلوم بودم، ناگاه مرحوم محقق قمى صاحب قوانین وارد منزل سید گردید، و آن در سالى بود كه بقصد زیارت مكه و قبور ائمه علیهم السلام به عراق آمده بود، حاضران كه در مجلس بودند پراكنده شدند و بیشتر از صد نفر مىشدند، فقط سه نفر ماندند كه همه اهل تقوا و مجتهد بودند.
در آن موقع مرحوم محقق به جناب سید بحرالعلوم گفت: شما هم به ولادت روحانى و هم به ولادت جسمانى از اهل بیت علیهم السلام رسیده و این دو مقام را حیازت كردهاید هم به قرب ظاهرى و هم به قرب باطنى دست یافتهاید، طعامى از این سفره وسیع و میوهاى از میوههاى این بوستان را به ما عطا فرمایید تا سینههایمان پر وسعت و دلهایمان آرامش پیدا كند.
سید بزرگوار بلافاصله فرمود: من چند شب قبل در مسجد اعظم كوفه براى نافله شب رفته بودم ،قصد داشتم اول صبح به نجف برگردم تا درس تعطیل نشود، كار ایشان در سالهاى مكرر همان طور بود.
چون از مسجد كوفه بیرون آمدم، به دلم افتاد كه به مسجد سهله بروم ولى دیدم در این صورت شاید به درس نرسم، اما شوق من بتدریج زیاد مىشد، در این بین كه مردد و دو دل بودم، بادى غبار آلود و زید و مرا به طرف مسجد سهله برد، و آن توفیقى بود كه بالاخره مرا به مسجد سهله انداخت.
مسجد خالى بود، فقط یك شخص جلیل مشغول عبادت بود، در مناجات خویش كلماتى به كار مىبرد كه دلهاى سخت را تكان مىداد، اشك چشمها را روان مىساخت، قلب من پرید، حالم متغیر گردید، زانوهایم خشك شد و اشك چشمم از شنیدن آن كلمات كه هرگز نشنیده بودم جارى شد، و در دعاهاى منقوله آنها را ندیده بودم، شخص مناجات كننده، آن كلمات را از خودش انشاء مىفرمود.
در محل خودم ایستادم و از شنیدن مناجات او لذت مىبردم، تا از مناجات فارغ شد، آنگاه رو به من كرد و با زبان فارسى فرمود: مهدى بیا من چند قدم به طرف او رفته و ایستادم، فرمود: بیا، باز چند قدم رفته و ایستادم، فرمود: جلو بیا، ادب در امتثال است. پیش رفتم بحدى كه دستم به او و دست شریف او نیز به من مىرسید، او كلامى فرمود.
در اینجا یكدفعه، سید سخن خویش را عوض كرد و به سؤالات دیگر محقق جواب داد كه از وى پرسیده بود: چرا تألیفات شما كم است؟ چند جواب در آن باره بیان كرد، محقق فرمود: سخن پیش را ادامه دهد، سید با دستش اشاره كرد كه آن سرى است كه نمىشود گفت.3
حكایت بحرالعلوم در مكه
عالم جلیل و صاحب كرامات، زین العابدین سلماسى باز نقل مىكند: روزگارى كه سید بحرالعلوم مجاور مكه معظمه بود، با وجود غربت، بسیار دلگرمى و اطمینان خاطر داشت و در بذل و بخشش ناراحت نبود، در بعضى از ایام پول بقدرى كم آمد كه حتى یك درهم هم نداشتیم، جریان را به وى گفتم و اظهار كردم كه با این همه مخارج چكار خواهیم كرد، سید جوابى نداد.
عادتش آن بود كه بعد از صبح بیتالله را طواف مىكرد و به خانه مىآمد و در اتاقى مىنشست، قلیانى براى وى مىآوردیم، بعد از صرف آن به اتاق دیگرى مىرفت، شاگردان جمع مىشدند و براى هر مذهب طبق مذهب خویش درس مىگفت .
در آن روز كه جریان تمام شدن پول را گفته بودم، چون از طواف بازگشت، قلیان را آماده كردیم مشغول كشیدن بود،
ناگاه در زده شد، سید با اضطراب برخاست و گفت: قلیان را از اینجا بردارید و بیرون ببرید، آنگاه با سرعت تمام و بدون مراعات وقار به طرف در دوید و در را باز كرد، شخص بزرگوار در هیأت اعراب داخل شد و در اتاق نشست، سید با نهایت خضوع و احترام در كنار در نشست و اشاره كرد كه قلیان را نیاورم.
ساعتى با هم نشسته صحبت كردند، بعد كه آن شخص برخاست تشریف ببرد، سید بزودى در راه باز كرد و دست وى را بوسید و بر شترى كه خوابیده بود سوارش كرد، آن شخص رفت، سید در حالى كه هنوز به خود نیامده بود برگشت و براتى به من داد، فرمود: این حواله است به نزد مرد صرافى كه در كنار كوه صفا نشسته، برو آنچه تحویل مىدهد بیاور.
من حواله را گرفتم آوردم، صراف چون آن را دید، بوسید و فرمود: برو چند نفر حمال بیاور، من چهار نفر حمال آوردم، او پولها را كه ریال فرانسه بود و هر یك بقدر پنج قرآن عجم ارزش داشت آورد، حمالها كیسههاى پول را در سر گذشته به خانه آوردیم.
چند روز بعد به همان جا رفت، دیدم صرافى در آن جا نیست و دكانى وجود ندارد، از بعضى سؤال كردم، گفتند: در این جا صرافى ندیدهایم، فقط یك نفر در اینجا مىنشیند، آنگاه دانستم كه آن از اسرار خداوند و از الطاف ولى خدا (امام زمان صلوات الله علیه) است.
مرحوم حاجى نورى بعد از نقل قضیه فرموده: این حكایت را فقیه بزرگوار شیخ محمد حسین كاظمى نیز به من نقل فرمودهاند. 4
كرامت عجیب
پى نوشتها:
1- در فصل اتفاقى بودن مهدى گفته شد كه این روایت مسلم الفریقین است .
2- بحار: ج 51 ص 304، مرحوم مجلسى پس از آن كه این واقعه را از كتاب نجوم ابن طاووس نقل كرده در آخر فرموده است: این خبر را در كتاب طبرى همانطور یافتم كه ابن طاووس ازآن نقل كرده است .
3- بحار الانوار: ج 53 ص 235 حكایت نهم جنة الماوى.
4- بحار الانوار: ج 53 ص 237 حكایت دوازدهم جنة المأوى.
5- بحار الانوار: 52 ص
نظرات شما عزیزان: